سه درس جالب و آموزنده از یک دیوانه!!!


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



 

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی،به عزم سیر،از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.

شیخ احوال بهلول را پرسید.

گفتند:او مردی دیوانه است.

گفت:او را طلب کنید که مرا با او کار است.

پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داد و پرسید:چه کسی هستی؟

عرض کرد:منم شیخ جنید بغدادی.

فرمود:تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟

عرض کرد: آری.

بهلول فرمود:طعام چگونه میخوری؟

عرض کرد:اول«بسم‌الله»میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک برمی‌دارم،به طرف راست دهان میگذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» میگویم و در اول و آخر دست می‌شویم.

بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود:

تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟

درصورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی.

سپس به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند:یا شیخ این مرد دیوانه است.

خندید و گفت:

سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.

بهلول پرسید:چه کسی هستی؟

جواب داد:شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.

بهلول فرمود:آیا سخن گفتن خود را می دانی؟

عرض کرد:آری.

سخن به قدر میگویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم.پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.

بهلول گفت:

گذشته ازطعام خوردن،سخن گفتن را هم نمیدانی.سپس برخاست وبرفت.

مریدان گفتند:یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟

تو از دیوانه چه توقع داری؟

جنید گفت:مرا با او کار است،شما نمی‌دانید.

باز به دنبال او رفت تا به او رسید.بهلول گفت از من چه میخواهی؟تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی،آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟

عرض کرد:آری.چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم،پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.

بهلول گفت:فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت:ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت:چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.

جنید گفت: جزاک الله خیراً!

و ادامه داد:در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد وگرنه هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد.پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری[دوست،همسر،فرزند،والدین،همکار،...]نباشد.


 





:: موضوعات مرتبط: مطالب مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 409
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 8 آذر 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com